03
سلام عزيز ِ دل ِ مامان
امروز مادر جون يه حرفي زد قند تو دلم آب شد و اشك پر چشمام شد ؛
گفتش چه خوب ميشه يهويي صاحب 3 تا بچه شين همه هم از دم شبيه مامانشون چشم رنگي و بور !
اينو كه گفت يه لحظه خواب چند ماه پيش اومد به ذهنم . . .
خواب ديدم يه پسر داشتم مثه يه قرص ِ ماه ، حتي لحظه زايمان رو ديدم و اينكه مطمئن بودم خواب نيستم ، سريع بغلت كردم و با ولع بوت ميكردم ، حتي كلي هم گريه كردم و تو خواب همش خدارو صدا ميزدم كه نگو اين يه خوابه ولي همينكه بيدار شدم دلم شكست . . .
مامان جون من از بهمن منتظرتم ولي نيومدي ، اونوقت بود كه فهميدم حتما يه مشكلي هست .
تو كه الان پيش خدايي ، تو كه الان اون بالايي ميشه از خدا بخواي زودتر بياي پيش من و بابا ؟
و اينكه ميشه از خدا بخواي تورو تنها نفرسته و با يه خواهر يا يه برادر باشي ؟
ميدونم صدامو ميشنوي پس روي ِ مامان رو زمين ننداز . . .
+
كسي ميتونه منُ راهنمايي كنه ؟
كسي همسرش عمل واريكــ*ـوسل انجام داده ؟
و اينكه كسي مث من تنبلي تخمدان داشته ؟
من پلي كيستيك نيستم خدارو شكر ، دكتر گفت از اون نوع تنبلي نيس .
و اينكه من 21 سالمه و شوهرم 31 سالشه ؛
ممنون ميشم راهنماييم كنيد